البته مقصود از «شعر»، كلام منظوم نيست. گاهي ممكن است كلام آهنگين و منظومي، حكيمانه سروده شود و دراين صورت، نه تنها نقص نيست، بلكه كمال نيز هست. علاّمه بحرالعلوم ـ رضوان الله عليه ـ در علم فقه، برخي از مسائل عميق فقهي را به نظم درآورده و حكيم سبزواري ـ رضوان الله عليه ـ نيز در فلسفهي اسلامي، دوره فلسفه را به نظم كشيده است و كسي كه داراي علم معقول و منقول بود، مرحوم حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني، قدري از معارف عقلي را به نظم درآورده؛ ابن مالك، «الفيّه» را در تنظيم مباحث ادبي سروده و شيخ شهيد، حاج شيخ فضل الله نوري ـ قدّس سّره ـ ، بعضي از مسائل عميق را به نظم درآورده است كه همهي اينها عين كمال است.
مقصود از «شعر» در اين آيه، تخيّلات و بافندگيهاي قوّهي خيال است كه شايستهي مقام «حكمت» و «حكيم» نيست.
در خيالبافي و تخيّل پردازي، «تصديق» وجود ندارد، بلكه سلسله «تصوّراتي» يافت ميشود كه به جاي «تصديق» نشستهاند و يكي از موارد تفاوت بين «قضيّه» و «تصديق» (دو اصطلاح منطقي هستند) اين است كه در قياسهاي شعري، قضيّه هست، صورت قضيّه هست، ولي قضا و حكم نيست و به همين جهت، در آنها «تصديق» نيست. تصديق در قياس خطابي، حكم ظنّي ميخواهد و در قياس برهاني، حكم قطعي و حال آنكه در قياس شعري، چنين چيزي نيست؛ يعني نه حكم قطعي است و نه حكم ظنّي؛ و لذا با مقام قرآن حكيم سازگاري ندارد.
يكي از اتّهامات منكران گمراه، اين بود كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ شاعر است و قرآن شعر اوست و ميخواستند با اين نسبت ناروا، قرآن را كتابي تخيّلي و شاعرانه جلوه دهند: « أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ»[1] كه خداي سبحان در برابر چنين اتّهامي، قرآن را كتابي محكم و استوار و حكيم معرفي ميكند.
خداي سبحان علاوه بر آنكه در آغاز سوره فصّلت، قرآن را فرود آمده از خداي رحمت و رحمن معرّفي نموده، در آيهي ديگري از اين سوره، آن را تنزّل خداي حكيمِ حميد ميداند و ميفرمايد: «وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ* لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»[2]؛ يعني قرآن كريم، كتاب عزيز و نفوذ ناپذيري است كه از هيچ ناحيهاي بطلان در آن راه ندارد و اين كتاب، به دليل آنكه از مبدأ حكيمِ حميد نازل گرديده، كتابي محمود و ستوده شده و قرآني مستحكم و استوار است. قرآن محمود كه رهآورد رسولي است كه به مقام محمود نايل آمده: «عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»[3]، در عين لطافت و ظرافتش، از استحكامي عقلي برخوردار است كه آن را از شعر و تخيّلي بودن منزّه و جدا ميسازد.
يكي ديگر از حواميم هفتگانه، سورهي «زخرف» است كه قران را به وصف «مبين» و فرود آمده از مبدأ «عليِّ حكيم» معرّفي نموده است: «حم* وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ* إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ».[4]
خداي سبحان در آغاز اين سوره، به قرآن و كتاب مبين سوگند ياد ميكند؛ به كتابي كه هم روشن است و هم روشنگر همهي حقايق.
اين كتاب، وقتي كه تنزّل يافت و پايين آمد، در كسوت و لباس لغت و لفظ عربي مبين درآمد، امّا همين كتاب، در مقام بالا و در نزد خداي سبحان، كتابي «عليّ و حكيم» و كتابي بلند و عالي مرتبه است. اگر خداوند قرآن را به بلند مرتبه بودن و حكمت ستود و معرفي نمود، براي آن است كه كلام متكلّمي است كه آن متكلّم، ذاتاً داراي علوّ و حكمت است و چيزي كه از عليِّ حكيم و پايين آمد، به تناسب خود، از علوّ و استحكام محتوا و لفظ بهرهمند خواهد بود. تركيب دو اسم «عليّ» و «حكيم»، سهم خاصّي در تركيب معارف قرآني با يكديگر دارد.
[1] ـ سورهي طور، آيهي 30؛ بلكه آنها ميگويند: او شاعري است كه ما انتظار مرگش را ميكشيم.
[2] ـ سورهي فصلت، آيات 41ـ42.
[3] ـ سورهي اسراء، آيهي 79؛ اميد است پروردگارت تو را به مقامي در خور ستايش برانگيزد.
[4] ـ سورهي زخرف، آيات 1ـ4؛ حم. سوگند به كتاب مبين (و روشنگر)، كه ما آن را قرآني فصيح و عربي قرار داديم، شايد شما (آن را) درك كنيد و آن در «ام الكتاب» (لوح محفوظ) نزد ما بلندپايه و استوار است.